قدس آنلاین: اولین روزهای کارم در روزنامۀ قدس، زمانی که هنوز به استخدام روزنامه درنیامده بودم، یک روز در باز شد و مردی لاغر اندام، سیه چهرده و با سن و سالی بیشتر از همه ما به تحریریه آمد و یک راست پشت میز گروه فرهنگ و هنر نشست. وقتی دوستان او را معرفی کردند فهمیدم، «حسین پورحسین» است که با روزنامه در حوزۀ سینما همکاری می کند. مردی خونگرم، پر حرف و پر انرژی که آن همه تحرک و جنب و جوش به سن و سالش نمیخورد.
مدتی بعد در سفر به تهران برای پوشش اخبار جشنواره فیلم فجر، همسفر شدیم. در طول مسیر، خاطراتی شنیدنی و منحصر به فرد از سالهای طولانی حضورش در سینمای ایران به عنوان مدیرسینما را برایمان تعریف میکرد. خاطراتی که در هیچ کتاب و منبع مکتوبی پیدا نمیشد، خاطراتی از جنس خاطرههای خاص یک نفر که در متن حوادث بود و پشت صحنۀ سینمای ایران را به وضوح روشن میکرد.
شاید اگر آدم شکاک و دو دلی بودم، به این خاطرات شک میکردم اما وقتی برخورد آشنای اهالی سینمای ایران را با او میدیدم، میفهمیدم که سالها حضور او در سینما باعث شده است بسیاری از سینماگران او را به خوبی بشناسند و کافی بود به یکی از سینماگران قدیمی برسد و دیگر همین کافی بود تا یک مصاحبه خواندنی برای روزنامه بگیرد. «پورحسین» در سؤال پرسیدن و به چالش کشیدن سینماگران حتی قدیمی ها، تعارف نداشت. سؤالاتی چالشی و جدی را در لفافۀ خاطرهها و نوستالوژی گذشته از همه میپرسید و مصاحبه شونده گاهی بدون اینکه خودش بخواهد با مرور یکی دو خاطرۀ جذاب، به خبرنگار اجازه میداد که در گفت و گو پیش برود و سؤالاتی را بپرسد که کمتر خبرنگاری میتوانست از قدیمیها و حرفهایهای سینما بپرسد.
او در همه سال های بعد، به روزنامه وفادار ماند. در تحریریۀ روزنامه آمد و شد داشت و در حوزه های مختلف همکاری می کرد اما عشقش به سینما و تلاشش برای پژوهش و ثبت خاطرات شفاهی سینما و تئاتر بخصوص هنر در خراسان سرجایش بود. او در این راه از تلاش بازنایستاد و آثاری را هم منتشر کرد اما مطمئنم گوشه ای از دریای خاطره های ناب او هم ثبت نشده است. آن پیرمرد مهربان، پر جنب و جوش و خوش محضر دیروز همان گونه که ناگهان در تحریریه را باز می کرد و پشت میز مینشست و با همه گرم میگرفت، ناگهانی درها را پشت سرش بست و خودش یکی از خاطرههای عزیزی شد که همکارانش در روزنامۀ قدس و خوانندگان اخبار و گزارش هایش در ذهن دارند. نامش جاودانه باد.
انتهای پیام/
نظر شما